خدایا

مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می کنم ببخش!

شهید مصطفی چمران

مامانم ظرف میوه آورده. برای آبجیمو بچش دو تا ظرف گذاشته. میوه های تر و تازه رو هم گذاشته و داره تند تند برای نوه اش پوست میکنه.(توجه:بچه آبجیم هنوز شیرخواره)برای منم هرچی میوه خراب و پلاسیده بوده گذاشته. برای اینکه دامادمون متوجه نشه هی به مامانم اشاره می کنم که اینا چیه تو بشقاب من؟اما مامانم بیشتر پشتشو بهم میکنه
.
.
.

آخر بی خیال حفظ آبرو شدمو بلند به مامانم گفتم: اینا چیه تو بشقاب من؟مامانمم از اون نگاهای محبت آمیزی که سالی یه بار حوالمون می کنه کرد و گفت: اگر با دیگرانم بود میلی...

خداییش تاحالا تو معنا و مفهوم این بیت مونده بودم که به لطف مامانم حل شد!

به هم نا محرم بودند

اماهمدیگر را پسندیده بودند

رفتند خدمت آقا

خطبه عقد را که خواندند ، شدند عروس و داماد و به هم لبخند زدند .

اما!

خیلی دوست داشتند بدانند چه کار کنند که همیشه زندگی مثل اولین لحظه شیرین بماند.

آقا راز و رمزهای زندگی شیرین رابرایشان گفتند.

و شد این کتاب شیرین

لبخند از لبت نمی ره...

قند تو دلت آب میشه....

دلت نمی آد کتابو ببندی. تازه می فهمی چرا بین این همه آدم، خدا محمد بن عبدالله رو گذاشته برای پیامبری...

وقتی این کتابو بخونی این جوری میشی!!!

آبجیم هفته ای 2-3 روز با بچش میان خونه ما و بچشو میبره حموم تا مامانم بشورتش.بهش میگم چرا؟ میگه نمی تونم بشورمش!

چند روز پیش دیدم خودشم خونه ما داره میره حموم!!!!!بهش گفتم حتما خودتم نمیتونی بشوری اومدی مامان بشورتت؟؟؟؟که یدفه دیدم پام سوخت!!از حالت دست مامانم که فیکس مونده بود فهمیدم 1نیگشون حواله ام کرده...

بعدا کاشف بعمل اومد آبجی ما شامپوشو خونه ما جا گداشته برا همین اومده اونجا حموم. یکی نیست بهش بگه یعنی اینقدر قحط شده که نتونستی از داروخانه سرکوچتون بخری اومدی اینجا حموم؟؟؟!!!